داستان عدد پیπ
چند دقیقه ای به زنگ مانده بود و بچه های کلاس دوم مدرسه ی راهنمایی ......خود را آماده ی رفتن به خانه می کردند.در آن غروب سرد زمستانی،برق مدرسه قطع شده بود و تنها زوزه ی شغالها به گوش می رسید. باید از فرصت استفاده می کردم تا سکوت را برقرار کنم و نکته ای نیز به بچه ها بیاموزم.
بنابر این به آنها گفتم بچه هاکی می تونه علامت(نماد)عدد پی را روی تخته بنویسد؟تعدادی از بچه ها دست هایشان را بالا بردند و من از میان آنها یکی را جلو آوردم.
|
|
به او گفتم این چیست؟پاسخ داد:خانم این یک تکه پیه گوسفنده
بچه ها با صدای بلند خندیدند. بعد خودم پای تخته ی سیاه رفتم و ادامه دادم:نه این پی،نه آن p و نه آن14/3 و نه این تکه پیه گوسفند بلکه منظور من نماد عدد پی یعنی π است.و اینجا بود که زیباترین ملودی دلخواه بچه ها به صدا در آمد.